سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کوثر امید من
توانگرى در غربت چون در وطن ماندن است و درویشى در وطن ، در غربت به سر بردن . [نهج البلاغه]
صفحه نخست
پیام رسان
پست الکترونیک
اوقات شرعی
لوگوی وبلاگ
صفحات اختصاصی
آمار و اطلاعات
بازدید امروز :165
بازدید دیروز :0
کل بازدید :53965
تعداد کل یاداشته ها : 85
103/10/3
8:18 ع
مشخصات مدیروبلاگ
گلر حمن (سلیمان خیل) لوگری[22]
خبر مایه
بایگانی وبلاگ
زمستان 90[5]
دی 90[16]
بهمن 90[57]
لوگوی دوستان
پیوند دوستان
نغمه ی عاشقی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
20 راه برای طول عمر
وقتی فقط تو هستی...!!
هفت آب میوه شفابخش
عکس هایی زیبا از اعماق دریاها
عناوین یادداشتها[85]
داستان مرد فقیر
گلر حمن (سلیمان خیل) لوگری
داستان مرد فقیر
در یکی از شب های سرد زمستان، یک نفر با مرد فقیری برخورد کرد، مرد
فقیر به سوی او دست دراز کردو صدقه خواست.
ولی آن شخص بعد از کمی جستجو در جیب هایش پولی نیافت.
فقیر همچنان خیره به او بود و انتظار می کشید و خوشحال از اینکه قرار
است به او کمک شود.
آن شخص ناراحت و پریشان شد از اینکه پولی نیافته تا به او کمک کند،
در همین حال دستان سرما زده مرد فقیر را گرفت و رو به او گفت: "
برادر
عزیزم پولی ندارم که به تو کمک کنم، مرا ببخش "
فقیر در حالی که به او خیره شده بود، بغض کرد و گفت:
" تو بزرگترین هدیه را به من داده ای، تو مرا
برادر
خطاب کردی و این از
همه چیز برای من با ارزشتر است "
90/11/22::: 4:47 ع
اولین دیدگاه را شما بگذارید
عکس فامیلی امید