سفارش تبلیغ
صبا ویژن
توانگرى در غربت چون در وطن ماندن است و درویشى در وطن ، در غربت به سر بردن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

صفحات اختصاصی
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :165
بازدید دیروز :0
کل بازدید :53965
تعداد کل یاداشته ها : 85
103/10/3
8:18 ع

 

گل تقدیم شماداستان مرد فقیرگل تقدیم شما

در یکی از شب های سرد زمستان، یک نفر با مرد فقیری برخورد کرد، مرد

فقیر به سوی او دست دراز کردو صدقه خواست.

ولی آن شخص بعد از کمی جستجو در جیب هایش پولی نیافت.

فقیر همچنان خیره به او بود و انتظار می کشید و خوشحال از اینکه قرار

است به او کمک شود.

آن شخص ناراحت و پریشان شد از اینکه پولی نیافته تا به او کمک کند،

در همین حال دستان سرما زده مرد فقیر را گرفت و رو به او گفت: " برادر

عزیزم پولی ندارم که به تو کمک کنم، مرا ببخش "

فقیر در حالی که به او خیره شده بود، بغض کرد و گفت:

" تو بزرگترین هدیه را به من داده ای، تو مرا برادر خطاب کردی و این از

همه چیز برای من با ارزشتر است "